جدول جو
جدول جو

معنی عین یمن - جستجوی لغت در جدول جو

عین یمن(عَ)
دهی به یمن در روستای سنحان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ رَ)
موضعی است به یمن. (منتهی الارب). ناحیه ای است بین مکه و عدن که پس از آن موزع قرار دارد و آن منزل پنجم است برای حاجیان عدن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
چشمه ای است ازآن حسین بن علی علیهم االسلام، که غلامش ’یحنس’ آب آن را استخراج کرده بود. آنگاه که امام حسین علیه السلام بشهادت رسید بر این چشمه مقروض بود و علی بن حسین علیه السلام آن رابه هفتادهزار دینار به ولید بن عتبه بن ابی سفیان بفروخت و دین پدر خویش را ادا کرد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ نِ شَ)
شهری است در صعید، در مقابل طهنه. و این غیر از شهری است که در مطریه است. نام آن در شعر کثیر آمده است. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نُ)
زعرور است. (از تذکرۀ ضریر انطاکی ص 248). این نامی است که به دیاربکر و اربل و جز آن از مردم مشرق (بین النهرین علیا) به زعرور دهند. (از مفردات ابن البیطار). رجوع به زعرور شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نِ حُلْ وَ)
چشمه ای است در نواحی کوفه از نجف، در نزدیکی قطقطانه. و آن را با چند چشمۀ دیگر ’عیون’ نامند. از آنجا به قیّاره روند. وجه تسمیۀ آن بسبب مردن شتری است بدانجا. و گویند بسبب این است که حفرکننده آن ’جمل’ نام داشت. گویند از بصره تا عین جمل سی میل است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
بیشه ای است شیرناک یا موضعی است. (منتهی الارب). ابوبکر همدانی گوید: عثر شهری است به یمن میان آن و مکه ده روز راه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(گینْ یُ)
جوونی پیترو. ویولن زن و آهنگ ساز ایتالیایی که به سال 1702 در تورن به دنیا آمده و در سال 1774 درگذشت. گین ین با موسیقی فرانسه در دوران سلطنت لویی پانزدهم وابستگی پیدا کرد و استعداد فراوانی در ساختن سوناتها و کنسرتها نشان داد
لغت نامه دهخدا
(عُ)
همان عینان است که برخی، در تمام حالات آن را با یاء تثنیه خوانده اند. و گویند جایگاهی است در بحرین. (از معجم البلدان). و رجوع به عینان شود.
- یوم عینین، از ایام عرب است در بحرین، بین بنی منقربن عبیداﷲ و بنی عبدالقیس. رجوع به معجم البلدان و مجمع الامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ نِ)
تثنیۀ عین در حال نصب و جر. عینان. دو چشم. رجوع به عین شود:
دو مارافسای عینینش دو مارستند زلفینش
که هم مار است مارافسای و هم زهر است تریاقش.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از عینین
تصویر عینین
دو چشم
فرهنگ لغت هوشیار
رفت و آمد کردن، آمد و شد
فرهنگ گویش مازندرانی